هیئت محبین اهل بیت (ع) شهر سهند

این سایت پیرامون مطالب مذهبی و جلسات و برنامه های هیئت محبین شهر سهند می باشد.

هیئت محبین اهل بیت (ع) شهر سهند

این سایت پیرامون مطالب مذهبی و جلسات و برنامه های هیئت محبین شهر سهند می باشد.

دریافت کمک های مالی هیئت:
🏦شماره حساب:592023946
💳شماره کارت:5859837006391599
📶شبا:IR770180000000000592023946

کلمات کلیدی

گذری بر زندگی و توسلات علامه امینی

نسل جوان چگونه فلج می‌شود؟

شهادت دکتر چمران

شهادت سربازان دلیر اسلام

چرایی و چگونگی قیام 15 خرداد 42

سالگرد رحلت امام خمینی (ره)

غزوه بدر

شهادت مختار ثقفی

علمی و معنوی آیت‌الله بهجت (ره)

درنگی کوتاه در زندگی شخصی

دانلود سخنرانی استاد رائفی پور: جادوی دلار

سالروز شهادت خلبان علی‌اکبر شیرودی

غیبت و راههای درمان آن

ولادت حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان

امام صادق «علیه السلام» بزرگ احیاگر علم و دین

سپاه پیش‌قدم در همه عرصه‌ها

صوت و تصویر مراسم جشن میلاد امام حسین(ع) هیئت محبین

روزه گرفتن در صدر اسلام از چه تاریخی واجب شد؟

مرز میان ایمان و نفاق چیست؟

بعثت پیامبر (صلّی الله و علیه و آله و سلّم)

همه چیز درباره روز جهانی کتاب کودک

زندگی‌نامه امام موسی کاظم(ع) از ولادت تا شهادت

داستان فتح خیبر

ویژه نامه

سال روز وفات آیت الله العظمی بروجردی (ره)

روزی که حرم امام رضا (ع) را به توپ بستند...

بررسی وضعیت اسرائیل در حوزه آب

بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی

متن سخنرانی حضرت زینب (س) در شام

نامه رهبری به جوانان غربی

بدر نام سه غزوه در صدر اسلام است: بدر اولی یا غزوه سَفَوان، بدر کبری یا بدر القتال و بدر‌الموعد؛ ولی اگر به صورت مطلق به کار رود، مورد دوم منظور است.

نخستین غزوه




غزوه بدر، نخستین و مهم‌ترین جنگ میان مسلمانان و کافران قریش است که خداوند در قرآن از آن نام برده: «و لَقَد نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدر» 

 و با عنایتی خاص آن را‌ به‌طور گسترده در سوره‌هایی مانند انفال وآل‌عمران آورده و نکاتی را درباره آن بیان کرده که کمتر مورد توجه مورخان قرار گرفته است. ابن‌اسحاق و واقدی نیز آیات مربوط به جنگ بدر را که بیش‌تر در سوره انفال است، آورده و به تفسیر آن‌ها پرداخته‌اند. 


← یَومَ الفُرقانِ


قرآن روز بدر را «یَومَ الفُرقانِ» 

یعنی روز جدایی حق از باطل نامیده 


 و آن را آیتی برای مردم دانسته است: «قَد کانَ لَکُم ءایَةٌ فی فِئَتَینِ التَقَتا فِئَةٌ تُقتِلُ فی سَبیلِ اللّهِ واُخری کافِرَةٌ». 


 خداوند در این جنگ به وضوح وعده پیروزی دین خود بر مشرکان و قطع ریشه کافران را به رسولش‌ داده است: «ویُریدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمتِهِ و یَقطَعَ دابِرَ الکفِرین» و خدا می‌خواست حق (اسلام) را با کلمات خویش ثابت و کافران را ریشه‌کن کند.


منطقه جغرافیایی بدر




منطقه بدر جایگاهی برای گرد همایی اعراب به شمار می‌رفت و بازار آن هر سال از آغاز ماه ذیقعده به مدت ۸‌ روز بر پا می‌شد. هم اکنون منطقه بدر به شهری در ۱۵۵ کیلومتری مدینه تبدیل شده که فاصله‌ای در حدود ۳۱۰ کیلومتر با مکه و حدود ۴۵ کیلومتر با ساحل دریای سرخ دارد. 

زمان وقوع جنگ بدر




بنابر نقل مشهور، این رخداد مهم در صبحگاه روز جمعه ، هفدهم رمضان 

 سال دوم هجرت (نوزدهمین ماه هجرت) اتفاق افتاد.


علل و عوامل شکل‌گیری جنگ بدر




مسلمانان تا پیش از هجرت به طرق گوناگون مورد اذیت و آزار و شکنجه و تبعید کافران قرار گرفته و از خانه و کاشانه خود بیرون رانده (بقره:‌۲۱۷) و از مناسک حج بازداشته شدند 

 ولی از سوی خداوند اجازه رویارویی و جنگ با مشرکان قریش را نداشتند و تنها به صبر فرا خوانده می‌شدند. با هجرت مسلمانان به مدینه، خداوند ضمن برشمردن ستمهایی که بر مسلمانان رفته بود به آنان اجازه مبارزه داد:«اُذِنَ لِلَّذینَ یُقتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا و اِنَّ‌اللّهَ عَلی نَصرِهِم لَقَدیر اَلَّذینَ اُخرِجوا مِن‌دِیرِهِم بِغَیرِ حَقّ اِلاّ اَن یَقولوا رَبُّنَا اللّهُ». 

تا پیش از جنگ بدر مسلمانان چند سریّه و غزوه داشتند که هدف از آن‌ها ضربه زدن به قریش و تصرف کاروانهای تجاری آنان بود، هر چند که جز سریه نخله، هیچ یک نتیجه‌ای نداشت. در این سریّه که در ماهحرام و به فرماندهی عبدالله‌ بن جحش و حدود یک ماه و نیم پیش از غزوه بدر رخ داد، با کشته شدن یک تن از مشرکان (عمرو ‌بن حضرمی) و اسارت دو تن، کاروان تجاری به غنیمت گرفته شد. 

قریش این شکست را مایه سرافکندگی خود در میان قبایل عرب می‌دانست و طالب خونبهای عمرو‌بن حضرمی بود. این موضوع نقش قابل توجهی در وقوع جنگ بدر داشت.

از جمله کاروانهای تجاری که به دست مسلمانان نیفتاد کاروانی بود که به سرکردگی ابوسفیان به مقصد غزه می‌رفت. 

 پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تا ذوالعُشَیره (در ۵ منزلی مدینه) پیش رفت؛ ولی بدان دست نیافت، 

 پس پیامبر به مدینه بازگشت. ابوسفیان با هشدارهایی که دریافت کرد می‌دانست که در بازگشت، مسلمانان در کمین کاروان او خواهند نشست، ازاین‌رو، از سرزمین تبوک ، ضمضم‌ بن عمرو را برای جلب کمک قریش، به مکه اعزام کرد. 

 از سوی دیگر گزارشگران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و به روایتی، جبرئیل 

 نیز خبر بازگشت کاروان را از غزه به سوی مکه به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دادند. 


خروج مسلمانان از مدینه




با بازگشت کاروان از غزه به سوی مکّه خداوند پیامبرش را برای خروج از مدینه برای پیروزی بر کاروان یا سپاه مشرکان فرمان داد. 

 رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز با اعلام این مطلب از مدینه خارج شد.

← زمان خروج از مدینه


زمان خروج از مدینه به اختلاف روز شنبه، یکشنبه و دوشنبه، هشتم یا دوازدهم ماه رمضان ، نوزدهمین ماه از هجرت گفته شده است؛ 

 اما بر اساس تقویم تطبیقی هشتم ماه رمضان و روزهای یکشنبه و دوشنبه نمی‌تواند درست باشد؛ زیرا آن زمان مصادف با روز سه‌شنبه است و تنها روز شنبه مصادف است با ۱۲ رمضان مطابق با ۲۵ فروردین و ۱۱ آوریل ۶۲۱ میلادی. 


← شرکت نکردن در جنگ


واقدی آورده است که بخشی از مسلمانان مایل نبودند با سپاه بدر اعزام شوند و می‌گفتند که ما گروهی اندک هستیم و بیرون رفتن به صلاح نیست. 

 در آیات ۵ ۶ سوره انفال 

 اشاره شده که بخشی از اصحاب به جهت همراهی نکردن با پیامبر به بحث و نزاع پرداخته، شرکت در این نبرد را با مرگ خویش برابر می‌دانستند:«... و اِنَّ فَریقًا مِنَ المُؤمِنینَ لَکرِهون یُجدِلونَکَ فِی الحَقِّ بَعدَ ما تَبَیَّنَ کَاَنَّما یُساقونَ اِلَی المَوتِ وهُم یَنظُرون»

←← توجیهات


گویا مورخانی چون واقدی با تصریح به این‌که درباره خروج از مدینه بین مسلمانان گفت و گویی فراوان بوده، خواسته‌اند نیامدن گروهی از مردم را، با این بیان که گمان نمی‌کردند جنگی روی دهد، توجیه کنند، چنان که وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با پیروزی وارد مدینه شد گروهی با این توجیه از آن حضرت عذر خواستند. 

 میبدی نیز به تبعیت از واقدی با توجیهاتی خواسته این نقیصه را از اصحاب بزداید. 


← تفسیر آیات


در تفسیر «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ قیلَ لَهُم کُفّوا اَیدِیَکُم واَقیموا الصَّلوةَ وءاتُوا الزَّکوةَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیهِمُ القِتالُ اِذا فَریقٌ مِنهُم یَخشَونَ النّاسَ کَخَشیَةِ اللّهِ اَو اَشَدَّ خَشیَةً وقالوا رَبَّنا لِمَ کَتَبتَ عَلَینَا القِتالَ لَولا اَخَّرتَنا اِلی اَجَل قَریب قُل مَتعُ الدُّنیا قَلیلٌ والأخِرَةُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقی ولا تُظلَمونَ فَتیلا» 

 نیز آمده که ابتدا گروهی از مهاجران بر اثر سختیها و شکنجه‌هایی که در مکه می‌دیدند از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اذن جنگ می‌خواستند و حضرت می‌فرمود که چنین دستوری نیامده است؛ ولی هنگامی که جنگ بدر پیش آمد و دستور جهاد داده شد این گروه از رفتن به جنگ از خود کراهت شدید نشان دادند، چنان که در آیه مزبور به خوبی حال آنان وصف شده است. 

 بنا به نقل ابن‌عباس آیه ۹۵ نساء 

 نیز دراین باره نازل شده است که به یکسان نبودن کسانی که در نبرد بدر حاضر شده و آنان که از آن باز ماندند اشاره دارد:«لاَیَستَوِی القعِدونَ مِنَ المُؤمِنینَ غَیرُ اُولِی الضَّرَرِ والمُجهِدونَ فی سَبیلِ اللّهِ...».

 بنابر روایتی از عکرمه آیه‌ ۳۹‌ سوره توبه 

 به تخلف کنندگان از نبرد بدر اشاره دارد: 

«اِلاّ تَنفِروا یُعَذِّبکُم عَذابًا اَلیمًا... = اگر (به سوی میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی می‌کند». البته با توجه به نزول سوره توبه در سالهای متأخر دوره مدنی صحت چنین روایتی بعید به نظر می‌رسد و ارتباط آن باغزوه تبوک از شهرت برخوردار است.

← شمار مسلمانان


به هر حال پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در دوازدهم ماه رمضان از مدینه خارج شد و در سُقْیا فرود آمد و کم سالان را به مدینه بازگرداند. 

 شامگاه همان روز به همراه ۳۰۵ یا ۳۱۳ تن (۲۷۰ تن از انصار و باقی از مهاجران) از سقیا خارج شدند. 

 یعقوبی شمار مسلمانان را ۳۰۰ نفر دانسته که ۲۳۲ نفر از انصار و باقی از مهاجران بودند. 

 در بیش‌تر روایات شمار مسلمانان شرکت‌کننده در بدر‌ به‌طور دقیق ۳۱۳ تن بیان نشده، بلکه غالباً می‌گویند: ۳۰۰ و چند نفر بوده‌اند؛ ولی چون گفته می‌شود: شمار آنان به عدد سپاه طالوت یعنی ۳۱۳ تن بوده این عدد شهرت یافته است. 



قریش و خروج از مکه




ضمضم طبق خواسته ابوسفیان با شترِ بینی بریده خون‌آلود و جهاز واژگون و لباسهای پاره شده وارد مکه شد و مشرکان را برای نجات کاروان تجاری قریش تحریک کرد. 

 مشرکان با دیدن این صحنه و فریادهای ضمضم به جنبش درآمدند. ابوجهل نیز بر بام کعبه ، مکیان را برای نجات اموالشان تشویق می‌کرد؛ 


← خواب دختر عبدالمطلب


اما خواب بدی که عاتکه دختر عبدالمطلب سه روز پیش از ورود ضمضم دیده و در مکه شایع شده بود چنان وحشتی در میان مکیان افکنده بود که تا رسیدن به بدر پیوسته از آن یاد می‌کردند. 

وی خواب دیده بود که مردی وارد مکه شد و گفت که تا سه روز دیگر شما به کشتارگاه خویش می‌روید. آن مرد سه بار مطلب خود را بر کعبه و کوه ابوقبیس فریاد زد و بعد سنگی به زیر افکند که هر ذره آن داخل خانه‌ای از قریش جز بنی‌هاشم و بنی‌زهره شد. 

 بعدها عمروعاص نیز مدعی بود که او نیز آن رؤیا را دیده‌است. 


← حفظ کاروان


با این حال ترس از دست رفتن کاروانی که تقریباً همه قریش در آن سرمایه‌گذاری کرده بودند و حفظ آن، برایشان جنبه حیثیتی داشت، و هشدارها و ترغیبهای بزرگانی از قریش برای نجات کاروان، همه را واداشت که یا خود به جنگ بیایند یا کسی را به جای خود بفرستند. ابولهب بر اثر بیماری یا بنا بر نظر واقدی به سبب ترس از خواب عاتکه، در جنگ بدر شرکت نکرد و سخنان قریش از جمله ابوجهل در او اثر نگذاشت 

 او به جای خود عاص ‌بن هشام را که در قمار ، از ابولهب باخته بود 

 ملزم کرد در سپاه حاضر شود. 


← دو دلی و ترس


افزون بر خواب عاتکه ، سخنان ضَمْضَم 

 و گفتار عِداس مسیحی مبنی بر عدم استواری کوهها در مقابل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) 

 و قرعه زدن با تیر و نهی از رفتن 

 که ابوسفیان به ضمضم سفارش کرده بود تا قریش را از این کار بازدارد 

 سایه ترس و دودلی را چنان بر سر گروهی از بزرگان قریش انداخته بود که برخی چون حارث ‌بن عامر با یقین به مرگ خود، بخشی از اموالشان را میان فرزندانشان قسمت کردند؛ 

 همچنین هراس عجیبی امیة‌ بن خلف را فرا گرفته بود، زیرا که سعد‌ بن معاذ پیش‌تر سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را درباره کشته شدنش، به او گزارش داده و ازاین‌رو به شدت نگران بود. 

 افزون بر حارث و امیه، عتبه و شیبه فرزندان ربیعه، حکیم‌ بن حزام، ابوالبختری، علی‌ بن امیه و عاص بن مُنَبَّه نیز رغبتی به جنگ نداشتند و ازاین‌رو ابوجهل و عقبة ‌بن ابی معیط این افراد را ترسو می‌خواندند. 


 سخنان این دو

 بر طبل جنگ می‌نواخت و به سخنان خردمندان و خیرخواهان قریش از جمله حکیم‌ بن حزام که آنان را از رفتن باز می‌داشتند گوش نمی‌دادند. 

← شمار مشرکان


مشرکان با تعداد ۹۵۰ یا ۱۰۰۰ نفر با نوازندگان و آوازه‌خوانان و با ساز و برگ تمام و تکبر و غروری خاص از مکه بیرون آمدند و ۱۰۰‌ اسب را نیز برای خودنمایی یدک می‌کشیدند. 

 خداوند وضع آنان را چنین وصف می‌کند: «و‌لا‌تَکونوا کَالَّذینَ خَرَجوا مِن دِیرِهِم بَطَرًا و رِئاءَ النّاسِ = شما همانند کسانی نباشید که با حالت سرمستی و به صرف نمایش به مردم از شهر و دیار خود بیرون آمدند.» 


← خطاب آیه


از ظاهر خطاب آیه به مسلمانان برمی‌آید که سپاه اعزامی قریش پیش از مسلمانان از مکه به سوی بدر حرکت کرده‌اند. شواهدی نیز همین نکته را تأیید می‌کند؛ نخست آن‌که کراهت برخی صحابه برای حضور در نبرد بدر مؤید اطلاع ایشان از تعداد و امکانات سپاه قریشیان پس از خروج از مکه است؛ همچنین تلاقی همزمان دو سپاه در بدر با این‌که مسلمانان نسبت به قریش به بدر بسیار نزدیک‌تر بوده‌اند مؤید این مطلب است. همچنان که مشخص است مسلمانان ۵‌روزه‌ (شامگاه ۱۲ تا ۱۷ رمضان) این مسافت را پیموده‌اند با توجه به این‌که فاصله مکه تا بدر نسبت به فاصله مدینه تا آن‌جا حدود دو برابر بوده است رسیدن قریش به بدر طی همین زمان بسیار بعید است.
این در حالی است که گزارشهای مورخانی چون ابن‌اسحاق و واقدی نشان می‌دهد که مسلمانان پیش از حرکت قریش بدون آمادگی برای جنگ و به قصد گرفتن کاروان تجاری از مدینه خارج شدند و چون خبر حرکت سپاه مکه را شنیدند گفتند که ما برای جنگ بیرون نیامده بودیم؛ 

 اما این توجیه با آیات و شواهدی که بیان‌شد سازش ندارد، به خصوص که برخی مفسران گفته‌اند: آیه «و اِذ یَعِدُکُمُ اللّهُ اِحدَی الطّائِفَتَینِ اَنَّها لَکُم وتَوَدّونَ اَنَّ غَیرَ ذاتِ الشَّوکَةِ تَکونُ لَکُم...» 

 پیش از آیه «کَما‌اَخرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیتِکَ بِالحَقِّ‌...» 

 نازل شده است. 

← مُطْعِمین


۱۲نفر تهیه خوراک سپاه قریش را بر عهده داشتند که عبارت‌اند از: عتبه و شیبه فرزندان ربیعه، نبیه و منبه فرزندان حجاج، ابوجهل، ابوالبختری‌ بن هشام ، نضر بن‌ حارث ، حکیم‌ بن حزام ، ابی‌ بن خلف ، زمعة‌ بن اسود ، حارث‌ بن عامر و عباس‌ بن عبدالمطلب . این افراد که در تاریخ به عنوان «مُطْعِمین» شهرت یافته‌اند در قرآن چنین نکوهش شده‌اند: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یُغلَبونَ والَّذینَ کَفَروا اِلی جَهَنَّمَ یُحشَرون‌ = انکارورزان اموالشان را هزینه می‌کنند تا) مردم را) از راه خدا باز دارند؛ ولی مایه حسرت آنان خواهد شد و سپس شکست خواهند خورد و کافران به دوزخ گرد آورده خواهند‌شد».  

 شیخ طوسی نزول آیه بعدی را نیز در این ارتباط می‌داند: 

«لِیَمِیزَ اللّهُ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ ویَجعَلَ الخَبِیثَ بَعضَهُ عَلی بَعض...». 



← تغییر مسیر کاروان تجاری


سپاهیان قریش پیکی برای ابوسفیان فرستادند تا او را از حرکت خود آگاه سازند؛ ولی بر اثر تغییر مسیر کاروان تجاری، پیک با ابوسفیان دیدار نکرد. رخدادهای گوناگون در جریان حرکت کاروان تجاری، از جمله خواب دیگری که یکی از مشرکان حاضر در کاروان به نام جهیم‌ بن صلت در جُحفه دید و در آن از کشته شدن بزرگان قریش آگاهی یافت 

 همگی بر تردید کاروانیان در ادامه مسیر و تمایل ایشان به بازگشت به سوی مکّه می‌افزود.
از سوی دیگر، وقتی ابوسفیان نزدیک مدینه رسید ترس شدیدی او را گرفت و با یافتن آثار شتران دو تن از جاسوسان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در بدر، مسلم دانست که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با نیروهایش برای دستیابی به کاروان از مدینه خارج خواهند شد، از همین رو بلافاصله مسیر کاروان را از منطقه بدر به سوی کناره دریای سرخ تغییر داد و توانست از محدوده آنان خارج شود و پیکی نیز به سوی سپاه قریش فرستاد تا آنان را از ماجرا باخبر کند و به بازگشت به مکه فراخواند. 


← بازگشت به مکه


در جحفه (چند منزلی بدر) پیام به سپاه قریش رسید؛ ولی آنان بازگشت را مایه‌سرافکندگی خود می‌دانستند و می‌خواستند با‌قدرت‌نمایی، ضعفی را که از سریه نخله بر آنان تحمیل شده بود جبران کنند تا در میان قبایل‌ عرب بار دیگر سرافکنده نشوند، ازاین‌رو تصمیم گرفتند سه روز در بدر برای قدرت نمایی خود به عیش و نوش و نوازندگی بپردازند. 

 تنها بنی‌زهره با سخنان و حیله اخنس‌ بن شریق (از‌هم‌پیمانان بنی زهره) توانستند از سپاه جدا‌شده، به مکه بازگردند. 
 بنو عدی نیز گروه دیگری بودند که با تغییر مسیر خود به سوی دریا ، به مکه بازگشتند.


استقرار دو سپاه در بدر




پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پس از پیمودن منازلی که ابن‌هشام همه آن‌ها را برشمرده است، 


 در پانزدهم ماه رمضان به «روحا» رسید و کنار چاهِ آن نماز گزارد و بزرگان قریش از جمله ابوجهل و زمعة‌ بن اسودرا نفرین کرد. 


 نزدیک بدر جبرئیل خبر نزدیک شدن سپاه قریش را به رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) داد. 


 پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اصحاب خود را به مشورت طلبید.

← مشورت با اصحاب


گویند: ابوبکر و عمر سخنانی گفتند؛ ولی از عدم نقل سخنانشان 


 معلوم می‌شود که سخنانشان نیکو نبوده است. واقدی تنها کسی است که سخنان عمر را نقل کرده که کاملا بر ترس و نومیدی از قدرتمسلمانان در برابر قریش دلالت دارد؛ اما مقداد از مهاجران گفت: ای رسول خدا ما چون قوم یهود نیستیم که به موسی گفتند: تو و خدایت بروید و بجنگید و ما اینجا نشسته‌ایم، بلکه ما از راست و چپ و پیش و پس تو می‌جنگیم. 

 باز رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خواستار نظر اصحاب شد. خطاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حقیقت متوجه انصار بود، آنان بیشترین جمعیت سپاه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را تشکیل می‌دادند لیکن بر اساس پیمان خود با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) متعهد دفاع از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در خارج از مدینه نبودند، 

 ازاین‌رو سعد‌ بن معذ رئیس اوس که متوجه این موضوع شده بود به نمایندگی از انصار سخنان پرشوری گفت و اطاعت انصار را از فرمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اعلام کرد. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از سخنان مقداد و سعد بسیار خوشحال شد و فرمود: خداوند به من وعده پیروزی بر یکی از دو گروه (تجاری یا سپاه اعزامی مکه) را داده است. 

 به خدا سوگند هم‌اکنون محل کشته شدن آنان را می‌بینم 

 و حتی آن را به اصحاب خود نشان داد. 



← فرار کاروان تجاری


مسلمانان با سخنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) متوجه فرار کاروان تجاری شدند و آنان که تا آن هنگام پرچم جنگ نبسته بودند، پرچم‌های جنگ را برافراشته، و به راه افتادند و شامگاه هفدهم ماه رمضان در بدر فرود آمدند. مسلمانان از لشگرگاه قریش بر اثر وجود تپه‌های شنی که میان آنان بود خبر نداشتند.

← کسب خبر از سپاه دشمن


پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چند نفر از جمله علی (علیه‌السلام)، را برای کسب خبر به سوی چاهی که در نزدیک آنان بود فرستاد. آنان با ساقیان قریش برخورد و دو تن از آنان را اسیر کردند. پس از بازجویی معلوم شد که سپاه قریش با شمار ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر که اغلب بزرگان قریش را همراه دارد در پشت تپه‌های شنیِ منطقه اردو زده‌اند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: مکه جگرگوشه‌های خود را به سوی شما روانه کرده است. 


←ذوالرأی


پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از یاران خود درباره محلّی که فرود آمده بودند مشورت خواست. حباب‌ بن منذر انصاری ضمن نامطلوب خواندن آن موضع، پیشنهاد کرد تا در کنار چاه‌های بدر فرود آیند و دیگر چاهها را پر کنند. بر اساس روایتی که مورد نقد برخی محققان نیز قرار گرفته 

 جبرئیل فرود آمد و نظر حباب را تأیید کرد 

 و او را حباب ذوالرأی خواندند، 

 ازاین‌رو اردوگاه خود را در کنار چاههای بدر قرار داد.

← خبر رسیدن سپاه پیامبر


خبر رسیدن سپاه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به وسیله یک نفر ساقی فراری به مشرکان رسید. در این هنگام حکیم‌ بن حزام و عتبة‌ بن ربیعه از لشکرکشی بیهوده خود سخن به میان آورده، به ابوجهل اعتراض کردند و از ترس شبیخون زدن مسلمانان آن شب را پاسداری دادند و حتی نتوانستند گوشت‌هایی را که کباب کرده بودند بخورند و آن شب را گرسنه سپری کردند. 


← وصف قرآن


قرآن وصف دقیقی از موقعیت مسلمانان و مشرکان ارائه کرده است: «اِذ اَنتُم بِالعُدوةِ الدُّنیا وهُم بِالعُدوةِ القُصوی والرَّکبُ اَسفَلَ مِنکُم ولَو تَواعَدتُم لاَختَلَفتُم فِی المیعدِ ولکِن لِیَقضِیَ اللّهُ اَمرًا کانَ مَفعولاً... = آنگاه که شما در طرف نزدیک‌تر (به مدینه و دره موضع گرفته) بودید و آنان در طرف دورتر (از مدینه و میانه آنان تپه‌هایی از شن بود) و کاروان (تجاری قریش) پایین‌تر (از بدر و در کنار دریا) بود. اگر با هم قرار می‌گذاشتید قطعاً در وعده‌گاه (خود) اختلاف می‌کردید؛ ولی خداوند امری (کشته شدن کافران) را که (دربدر) انجام شدنی بود انجام داد». 


← اختلاف رای مورخان و مفسران


میان مورخان و مفسران درباره این‌که کدام‌یک از دو سپاه زودتر به بدر رسیدند اختلاف وجود دارد؛ مورخانی چون واقدی و ابن‌اسحاق گفته‌اند که مسلمانان زودتر به بدر رسیدند و چاههای آب را گرفتند؛ ولی مفسران ورود سپاه قریش را پیش از مسلمانان دانسته‌اند، از همین روست که وقتی در شب بدر مسلمانان خوابیدند و صبح نیاز به آب پیدا کردند نتوانستند غسل کنند و شیطان آنان را بر اثر وضعیت بدی که پیدا کرده بودند وسوسه می‌کرد. خداوند بدین منظور و نیز جهت محکم کردن زمین زیر پای آنان باران فرستاد: «... و یُنَزِّلُ عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ ویُذهِبَ عَنکُم رِجزَ الشَّیطنِ ولِیَربِطَ عَلی قُلوبِکُم و یُثَبِّتَ بِهِ الاَقدام». 

 ساختن حوضهای آب نیز پس از این باران بود، زیرا آن‌قدر آب در آبراهها جاری شد که این حوضها را برای جمع‌آوری آبها ساختند. 

خداوند در آن شب برای آرامش مسلمانان، خواب را بر آنان مسلط کرد: «اِذ‌یُغَشّیکُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنهُ...». 

 بر پایه روایتی از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در آن شب در حالی که همه اصحاب به خواب رفته بودند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در کنار درختی تا هنگام صبح به عبادت پرداخت. 


صف‌آرایی دو سپاه

[ویرایش]



هنگام صبح پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به آرایش سپاه پرداخت که در این حال سپاه قریش از تپه عَقَنْقَل ظاهر شد. رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چون آنان را دید فرمود: خدایا این قریش است که با غرور و تکبر به جنگ با تو و تکذیب رسولت آمده است. خدایا! خواهان نصرتی هستم که به من وعده داده‌ای. خدایا! بامدادان آنان را نابود کن. 

 سپاهیان پیامبر پشت به آفتاب و و سپاه قریش رو به آفتاب قرار داشتند. 

واقدی گوید: بر میمنه و میسره هیچ‌یک از دو سپاهِ مسلمانان و مشرکان کسی فرمانده نشد. 

 لوای ریاست به نام عقاب 

در دست علی (علیه‌السلام) بود. 


← اعلام عدم تمایل


ابتدا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) طی پیامی، ضمن اعلام عدم تمایل به رویارویی با قریش، آنان را از جنگ برحذر داشت. برخی چون حکیم‌ بن حزام پیام را منصفانه دانسته، خواهان بازگشت شدند؛ اما جنگ‌طلبی و گردنفرازی ابوجهل مانع شد. 

عمیر بن وهب جمحی هم که با گروهی مسلمانان را دور زدند تا از نداشتن کمینگاه مطمئن شوند در بازگشت مسلمانان را گروهی بی‌ساز و برگ ولی مصمم برای مرگ توصیف کرد. تحکیم ‌بن حزام نیز نزد عتبة‌ بن ربیعه ، از بزرگان و ثروتمندان قریش، رفت و از او خواست تا با پرداخت خونبهای عمرو‌ بن حضرمی و خسارت کالاهایی که مسلمانان در سریه نخله گرفته بودند، از درگیری جلوگیری کند و آنگاه عتبه پس از سخنرانی و برشمردن پیامدهای این جنگ متعهّد شد که خونبها و قیمت کالاها را بپردازد؛ امّا ابوجهل از آن روی که اگر مردم بازگردند عتبه را بزرگ خود خواهند دانست خطاب به مردم گفت که عتبه از روی ترس و نیز حضور پسرش ابوحذیفه در کنار محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ارتباط نسبی با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چنین سخنانی را می‌گوید. 

 گویند: چند نفر از جمله حکیم‌ بن حزام برای برداشتن آب کنار حوضهای مسلمانان آمدند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دستور داد که کسی متعرض آنان نشود و بر پایه روایتی دیگر به جز حکیم سایر آنان کشته شدند. 


نابرابری نیروها

[ویرایش]



پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چون کمی یاران خود و کثرت سپاه قریش را دید از خدا کمک خواست، 


← اندک نمایی دو جانبه


ازاین‌رو در روز بدر چون لحظاتی خواب برایشان مستولی شد خدا دشمنان را در نظر او کم شمار جلوه داد و فرمود: «اِذ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً ولَو اَرَکَهُم کَثیرًا لَفَشِلتُم ولَتَنزَعتُم فِی الاَمرِ ولکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدور = و اگر ایشان را به تو بسیار نشان می‌داد قطعاً سست می‌شدید و در کار ( جهاد ) منازعه می‌کردید؛ ولی خدا شما را به سلامت داشت، چرا که او به راز دلها داناست 


 نیز می‌فرماید: «و اِذ یُریکُموهُم اِذِ التَقَیتُم فی اَعیُنِکُم قَلیلاً ویُقَلِّلُکُم فی اَعیُنِهِم لِیَقضِیَ اللّهُ اَمرًا کانَ مَفعولاً واِلَی اللّهِ تُرجَعُ‌الاُمور 


  و آنگاه که روبه رو شدید آنان را در چشم شما اندک نمایاند (تا قویدل شوید) و شما را نیز در چشم آنان اندک نشان داد (تا تجهیز کامل نکنند) تا خدا امری را که انجام یافتنی بود، سرانجام دهد و همه کارها به خدا باز گردانده می‌شود». 


← تفسیر آیات


این اندک نمایی دو جانبه چنان بود که بر اساس روایت عبدالله‌ بن مسعود برخی از صحابه می‌گفتند: مشرکان ۷۰ یا ۱۰۰ نفرند. 


 چنین بیان شده است: «... یَرَونَهُم مِثلَیهِم رَأیَ العَینِ واللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصرِهِ مَن یَشاءُ... = (مشرکان) به چشم خویش ایشان را دو برابر می‌دیدند...». آیه دوم چنین تفسیر شده که منظور مسلمانان هستند که کافران را دو برابر خویش می‌دیدند و این بدان سبب بود که خداوند مسلمانان را به مقاومت ۱۰۰ به ۲۰۰ و ۱۰۰۰ به ۲۰۰۰ امر کرده و پیروزی آن‌ها را تضمین کرده بود: «فَاِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغلِبوا مِائَتَینِ واِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ بِاِذنِ اللّهِ...» 

 و خداوند شمار مشرکان را به همان حسابی که تعیین کرده بود در چشم آنان قرار داد؛ یعنی مسلمانان ، کفار را به جای ۱۰۰۰ نفر، آنچنان که طبرسی نقل کرده است، ۶۲۶ تن می‌دیدند 

 و این همان اندک نمایی است که در آیه ۴۴ سوره انفال 


 بیان شده است. برخی نیز گفته‌اند که منظورْ مشرکان هستند که مسلمانان را دو برابر خود می‌دیدند و این معنا با آیه «ویُقَلِّلُکُم فی اَعیُنِهِم» 


 که بیان می‌کند دشمنان، شما مسلمانان را اندک می‌دیدند مخالفتی ندارد، زیرا آیه سوره انفال پیش از نبرد را بیان می‌کند و علت آن این است که مشرکان تجهیز کامل نکنند؛ ولی به هنگام نبرد دو برابر ببینند تا ترس بر آنان مسلط‌ شود. 


←← شأن نزول آیه


در این رابطه برخی در شأن نزول آیه «اِذ یَقولُ المُنفِقونَ والَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُم ومَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم» 


 آورده‌اند که گروهی از مکیان اسلام آوردند، ولی هجرت نکردند و با قریش به بدر آمدند و چون کم شماری مسلمانان را دیدند گفتند: اینان به دینشان چنان مغرور شده‌اند که با این شمار اندک به جنگ با این شمار فراوان آمده‌اند.


← تشویق کردن مؤمنان به جنگ


فرمان تشویق کردن مؤمنان به جنگ و پایداری ۲۰ نفر از مسلمانان در برابر ۲۰۰ نفر و ۱۰۰ نفر در برابر ۱۰۰۰ نفر از مشرکان به هنگام جنگ بدر به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) داده شد: «یاَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ المُؤمِنینَ عَلَی القِتالِ اِن یَکُن مِنکُم عِشرونَ صبِرونَ یَغلِبوا مِائَتَینِ و اِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبوا اَلفًا مِنَ الَّذینَ کَفَروا بِاَنَّهُم قَومٌ لا یَفقَهون» 

 ولی این حکم تخفیف داده شد و دستور پایداری ۱۰۰ به ۲۰۰ و ۱۰۰۰ به ۲۰۰۰ در آیه بعد صادر شد: «اَلنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُم و عَلِمَ اَنَّ فیکُم ضَعفًا فَاِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغلِبوا مِائَتَینِ واِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ بِاِذنِ اللّهِ واللّهُ مَعَ الصّبِرین». 


← دعا برای پیروزی مسلمانان


رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در خطابه‌ای مسلمانان را به جنگ تحریض و به ثواب ترغیب و بارها برای پیروزی مسلمانان دعا کرد و می‌فرمود: خدایا! اگر این گروه اندک کشته شوند دیگر کسی تو را عبادت نخواهد کرد. 


 نشان می‌دهد که مسلمانان بیمناک و مضطرب بوده و از خدا کمک و یاری می‌طلبیده‌اند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز آن‌قدر دعا کرد که ردای مبارکش از دوشش افتاد. 


← پناه مسلمانان


بنابر گزارشی که مورد نقد جدی برخی محققان است 


 برای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سایبانی ساختند؛ 



نبرد تن به تن و آغاز جنگ

[ویرایش]



پیش از شروع جنگ تن به تن، ابوجهل برای خنثی کردن سخنان عتبه و نیز تحریک عواطف مردم، به عامر حضرمی فرمان داد تا سر خود را تراشیده، با ریختن خاک بر سر خود خون برادرش را طلب کند. گویند: عامر نخستین کسی بود که به صفوف مسلمانان هجوم برد تا صفوف آنان درهم ریزد؛ ولی نیروهای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از خود ثبات قدم نشان‌دادند. 



پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که گویا کراهت داشت انصار در نخستین درگیری، طرفِ قریش باشند حمزه ، علی (علیه‌السلام) و عبیدة‌ بن حارث را به میدان فرستاد. حمزه عتبه را کشت و علی (علیه‌السلام) ولید را و عبیده با کمک حمزه و علی (علیه‌السلام) شیبه را کشتند. بر اساس روایتی از علی (علیه‌السلام) آن حضرت در کشتن هر سه نفر شرکت داشته است. 


← نازل شدن آیه


به نقلی آیه «هذانِ خَصمانِ اختَصَموا فی رَبِّهِم فَالَّذینَ کَفَروا قُطِّعَت لَهُم ثیابٌ مِن نار یُصَبُّ مِن فَوقِ رُءوسِهِمُ الحَمیم = اینها (مؤمنان و کافران) دو گروه دشمن یکدیگرند که درباره (هستی و یگانگی) پروردگارشان با هم ستیزه کردند، پس کسانی که کافر شدند برایشان جامه‌هایی از آتش بریده‌اند و از بالای سرشان آب جوشان ریخته می‌شود» 

 درباره این نبرد تن به تن نازل‌شد. 


← کشته شدن سه تن از قریش


کشته شدن این سه تن ضربه سختی به قریش بود؛ ولی ابوجهل با سخنان خود به مردم اطمینان می‌داد که پیروز خواهند شد و خطاب به مسلمانان شعار داد: «لنا العُزّی و لا عُزّی لکم» و منادی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: «الله مولانا و لا مولا لکم». 


← پاشیدن خاک


پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با برداشتن مشتی خاک و پاشیدن آن‌ها به سوی کافران فرمود: رویتان سیاه باد. 


 خدایا! دلهایشان را سرشار از ترس و قدمهایشان را سست و لرزان کن. بر اساس روایتی از امام سجاد (علیه‌السلام) و امام صادق (علیه‌السلام)، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از علی (علیه‌السلام) خواست تا از مکانی خاص، مشتی خاک به او دهد و علی (علیه‌السلام) این را از مناقب خاص خود می‌دانست. 

 در منابع اهل سنت این روایت از ابن‌عباس نقل شده و در ادامه آمده که این خاکها به چشمان همه مشرکان فرو رفت و به گزارشی آیه «و ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکِنَّ اللّهَ رَمی» 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی