علیاصغر، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت ...
چشم تاریخ، هیچ وزنهای را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینی ندیده است. علی
اصغر را«باب الحوائج» میدانند، گرچه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما
مقامش نزد خدا والاست.
امروز دهم رجب است روزی که در آن خداوند با ولادت دو باب الحوائج جود و سخاوت خود را بر جهانیان تمام کرد، امروز علاوه بر ولادت امام جواد(ع) روز ولادت شش ماهه عاشورایی نیز است کودکی والامقام که با خون خود هم تراز ائمه برای نجات دین تلاش کرد.
سال 60 قمری خانه امام حسین (ع) دوباره نور باران میشود و از پنجره کوچک آن، آسمان مدینه روشن میشود. برای حسین (ع) دسته گلی زیبا فرو فرستاده بودند، اشک شوق و برق شادی او بر صورت نوزاد مینشیند و گلبرگ رخش را با شبنم صبحگاهی، با طراوتتر میسازد، خدا به حسین (ع) پسری دیگر عطا فرمود که نیازمند و غنی بر نامش دخیل بستهاند و قنداقه زیبایش را قبله نیازهای خود ساختهاند.
عبدالله رضیع (شیرخواره) یا علی اصغر، فرزند سیدالشهداء، امام حسین (ع)، مادرش نیز، رباب، دختر امرء القیس بن عَدِیّ است.
ای زیباترین کودک جهان، آغوش مهربان پدر تو را در خود جای میدهد و چشمان او بر تو میگرید. تو مولود کربلایی. تو شش ماهه عاشورایی. تو آمده بودی که فقط در قافله عشاق بمانی. تو آمده بودی که همسفر کربلا شوی. تو آمده بودی که حج را ناتمام بنهی. میلاد تو شادی را غریبانه کنار میزند و اشک را در چشمان همه جاری میسازد. آخر، تو از زندگی، فقط تشنگی و عطش و شهادت را دریافتی. تو آمده بودی که به شهادت آبرو دهی. تو کوچکترین قربانی هستی؛ اما با همه کوچکی، حماسهات بی هماورد بود و نام تو در ردیف اول عشقبازان عاشورا حک شد. سلام بر نام بلندت که زمزمه مستان است، ای علی اصغر (ع).
امام حسین(ع) در روز عاشورا علی اصغر را چون علی اکبر شبیهترین مردم به رسول خدا(ص) معرفی کرد؛ از این رو اگر علی اصغر(ع) در این معرکه شهید نمیشد، به مقام عصمت گام مینهاد؛ گو این که در آن لحظه هم آنگونه بود.
منابع:
تقویمالائمه علیهم السلام، ص73و78. سحاب رحمت، ص535.
مرکز پژوهشهای اسلامی
اشعار ولادت حضرت علی اصغر (ع)
دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر
دوباره نغمه یِ داود میرسد امشب
دوباره زَمزَمه یِ رود میرسد امشب
دوباره از جگرِ کوه چشمه میجوشد
زِ کوچه هایِ مدینه کِرِشمه میجوشد
عصا به سینهی دریا کشیده راهی را
زِ شوق حضرت موسیٰ دویده راهی را
مسیح آمده تا خانهی مسیحایَش
کلیم سُجده کند بر قدومِ لیلایَش
خریده نوح به جانش هزار طوفان را
مگر نگاه کُنَد پیرِ مِی فروشان را
دوباره نوبتِ جام و سبو و ساغر شد
برای آمدنش انتظارها سر شد
شب است و خانهی زهرا عجب تماشایی است
زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است
از آسمان به زمین آفتاب آمده است
علیِ سوم ِعالی جناب آمده است
اگر چه طفل، ولی نه، پیرِ هر مست است
قسم به حضرت مولا امیرِ هر مست است
رسیده آینه دارِ امام عاشورا
رسیده حُسنِ خِتامِ قیامِ عاشورا
اگرچه غُنچهی پیچیده در قُمات است این
به لعلِ کوچکِ خود چشمه یِ حیات است این
دو طاق حُسن دو اَبرو دو تیغ آورده
برای بوسه یِ بابا عقیق آورده
برایِ حضرتِ ارباب دلبری دیگر
برای قافله سالار حیدری دیگر
فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست
قسم به او که علمدارِ کوچکِ باباست
گشود گیسوی او را جهان پُر از دِل کرد
کتابِ کربُبلا را حسین کامل کرد
به رویِ دوشِ عمو همچو آبشار علیست
رسیده است بگوید که ذوالفقارِ علیست
تبسمی زد و تا کبریا به وَجد آمد
از آن دو چشمِ خدایی خدا به وَجد آمد
عجب شبی است که روی علیست مهتابَش
رُباب گرمِ نگاهش رقیه بی تابش
هزار مرتبه عباس عزیز جان میگفت:
شبی که اکبرِ لیلا به او اذان میگفت:
فرشته بال به طاقِ دو اَبرویَش میزد
گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویَش میزد
به پیشِ دیده یِ زینب حسین زینب وار
گرفت بوسه زِ لبهایِ او هزاران بار
نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد
هوای خانهی ارباب کربلایی شد
دلش حسینیه بود و سَیَنجَلی میگفت:
نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی میگفت:
بهانه کرد دلش داغ آبها را باز
به چشمهای علی دید کربلا را باز
اگر چه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف
به رویِ دست عزیزش توان ندارد حیف
کنارِ خیمه رباب است و چشم در راه است
تمام هستی مادر شبیه یک آه است
به روی دست پدر بود و بال و پر میزد
لبان تاوَلی اش شعله بر جگر میزد
به زخمهای لبش خون تازه جاری بود
اگر غلط نکنم وقتِ نِی سواری بود
حسین دستِ غریبی به رویِ زانو زد
برای جُرعه یِ آبی به حرمله رو زد
صدایِ خنده و شور و سُرور و هِلهِله بود
بلندتر زِ همه خندههای حرمله بود
مسیرِ تیرِ سه شعبه به حَنجرش اُفتاد
به روی دست پدر وایِ من سَرَش اُفتاد
بخون کشید رُخَش را تمام گیسو را
که دوخت تیرِ سه شعبه گلو و بازو را